مبحث پنجم - ازل و الست


نقش مستوری و مستی نه بدست من و توست
آنچه سلطان ازل گفت بکن، آن کردم


در روز الست چه اتفاقی افتاده؟ روايت اسلامی بر این باوره که در اون روز خدا همۀ انسانها رو قبل از آفرینش یکجا جمع کرده وبهشون گفته " الستُ بربِکم الاعلی؟" – آیا من خدای بلند مرتبۀ شما نیستم؟ و "قالوا بلی" (اینجا تلفظ میشه بلا)، و همه گفتند بله. و اینجوری شد که :
بلی، به حکم بلا بسته اند عهد الست

و بلا و گرفتاری ما شروع شد الی یومنا هذا...



در متدولوژی حافظ قضیه کمی فراتر از این حرفاست و یه جورایی به اساس آفرینش انسان برمیگرده: حافظ معتقده چون یکی از موءلفه های وجودی انسان، یا مولفۀ اصلی روح انسان عشقه موضوع فقط در حد یک بله گفتن ساده نبوده بلکه بلای عشق رو به انسان پیشنهاد کردند و اون پذیرفته و اونوقت به همراه عنصر خاکی – گِل- (که حالا میتونه مجموعۀ عناصر سازندۀ بدن انسان باشه) اونو با عشق مخلوط کردند. قشنگتره بگیم که اونو با عشق سرشتند. این شباهت زیادی به درست کردن ملات در کار کوزه گری یا بنّایی داره. خاک وجود انسان رو با شراب عشق خیس کردند تا بتونن گِل درست کنن.

پس داستان الست، داستان آفرینشه. خوب برای درست کردن همچین گِلی شراب لازم باید از مي‌خونه تهیه بشه... پس در شب آفرینش چه اتفاقی افتاد:

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گِلِ آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

تازه برای قالب دادن به روح انسان هم اصلاً از پیمانۀ شراب استفاده کردند. اینجوری شد که گِل ها رو زدند به پیمانه ها و آدم درست شد.


داستان آفرینش رو حافظ در جاهای مختلف نقل کرده، نه در قالب داستان کودکان. بعضی جا ها در قالب شیمی، و بعضی وقتها شبیه به تئوری بیگ بَنگ:

در ازل پرتو حسنش ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه ای کرد رُخت، دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

خوب تا حالا هر چی که بوده اشاره به عاشق پیشه بودن ما بوده. ولی اینکه عاشق چی بودیم یا شدیم سوال مهم بعدیه.

جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت..

اولین موجود زيبا آفریده شد (فرقی نداره اگه دخترید اینو اینجوری بخونید که اولین پسر خوشگل آفریده شد و بالعكس. معشوقت هر کسی هست همون رو در نظر بگیر... اگه انقدر بیچاره ای که هنوز نداری... بهترین معشوق یا معشوقۀ احتمالی رو تصور کن. چطوره اسم این علی السویه بودن در جابجایی جنس معشوق رو بگذاریم "جايگشت دلبر و دلداده").

علت آتش ناک بودن عشق همینه. فرشته ها خیلی عصبانی شدند که عنصر عشق در وجود اونها تعریف نشده بود تا بتونن دل و جون خودشون رو فدای این زیبایی بی کران بکنند. مگه میشه همچین چیزی رو دید و از عشق نمرد:

هرگز که دیده باشد جسمی "ز جان مرکب"
زین خاکیان مبادا بر دامنش غباری

این شد که هرچی آتش غضب و غیرت داشتند توی این ترکیب به کار بردند و پر آتش ترین عشق رو در جون ما تعبیه کردند. پس حالا ما بی تقصیریم که همچین آتیشی تو دلمون میسوزه (چه وقتی که دلبری داریم و تو عشقش میسوزیم، و چه وقتی که نداریم و از نداشتنش میسوزیم):

برق غیرت که چنین مي‌جهد از مکمن غیب
تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم؟

واقعا که آتیشی که فرشته ها در فرایند شیمیایی ساخت مخلوط کردند خیلی تند بود، فرا تر از حدود تعریف شده در زمین:

زین آتش نهفته که در سینۀ من است
خورشید شعله ایست که در آسمان گرفت

خورشید فقط یک شعلۀ کوچیک از از جرقه های آتیش توی سینۀ منه که این جرقه به آسمون پرتاب شده و شده خورشید. گاهی انقدر سوز این آتیش داغ میشه که دعا میکنی سرد بشه. مثل آتش نمرود که بر ابراهیم چون گلستان شد:
یارب این آتش که در جان من است
سرد کن آنسان که کردی بر خلیل

خوب در اینجای یک ظرافتی در نوع عهدی که در ازل یا روز الست بسته شده دیده میشه، ماهیت عهد الست چی بوده:

عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدای

يا

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند

آسمون که نمیتونست عاشق اون خوب رو بشه، فرشته ها هم که نمیتونستند... و با آتشی سوزنده این مزیت رو در دل ما قرار دادند. ما تنها کسایی بودیم که میتونستیم عاشق اون نازترین و خوشگل ترین موجود بشیم. این از اون عهد هاییه که به زبون نمیاد بلکه ماهیت آفرینش ما خودش عهده. قرار شد ما باشیم که فدای اون چشمای خوشگل بشیم و برای بوسیدن اون لبهای نازنین جون بدیم. نمیدونم شاید هم بوسیدیم و بخاطر همینه که حتی اونایی که از اون لبها نچشیدن میدونن که چه چیز شگفت انگیزی میتونه باشه و شب و روزشون رو وقف میکنن تا باز از اون لبها بچشند:

در ازل دادست ما را ساقی لعل لبت
جرعۀ جامی که من مدهوش آن جامم هنوز


----------------------------------------

يادم باشه اينم بحث كنم:‌معشوقه پرستی

همينطور عشق و عقل:
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد

هیچ نظری موجود نیست:



براي خواندن ساير مطالب به فهرست الفبايي موضوعات در بالاي صفحه مراجعه فرماييد.